از سقیفه تا کربلا

سپتامبر 22, 2008 در 1:16 ب.ظ. | نوشته شده در شعر اهل بیت پیامبر(ص) | بیان دیدگاه
برچسب‌ها: , ,

از کجا آمد مرا شعر درون

تا بیاید با قلم از دل برون

من که قابل نیستم بر ذکر یار

از چه او نقشش بود دل را نگار

از چه رو دائم نگاهش می کنم

سر به زیرم جان فدایش می کنم

فاصله از من به او بی منتهاست

لیک بینم مستمر او نزد ماست

گوشه ای بنشسته ام لیکن به سیر

هجرتی دائم مرا باشد به خیر

پاکجویی می کنیم از قلب خاک

چرخش دل سوی او باشد ملاک

جذبه ای دارم مداوم از درون

چرخشی از هر چه باشد پست و دون

چیز زیبایی که باشد در کمال

می کشد دل را به سویش بی مجال

خواندم، می خوانمش با صد حجاب

تا مرا رخصت دهد آیم ز باب

بی علی نتوان به باب حق رسید

غیر این شیطان بود دل هر چه دید

شد رسول الله چو شهر علم حق

باب آن باشد علی با اذن حق

ادخلو فی بین جایز شد زباب

غیر آن مانع شده حق در کتاب

هر که خواهد شد به آن از غیر باب

عاصی از فرمان حق شد در کتاب

قوم عاصی بر علی عصیان کنند

پیروی از لشکر شیطان کنند

بی خبر از شهر و باب آفتاب

ساکن ظلمت شده گرد سراب

هر که بی مولا علی ره بسپرد

دین خود را در کف شیطان نهد

شیعه گر خورسید عالم شد کنون

دان نمی گردد به مانع پست و دون

عزت شیعه ز رخسار علیست

نور حیدر در جمال رهبریست

عاقبت روزی مسلمان گل کند

دید خود را بر جهان از نو کند

چشمها شوید چو از گرد گناه

بر جمال دوست اندازد نگاه

زین سبب تقوی دری بر مرتضاست

چون که این را ریشه در نور خداست

هر که با تقوا به مولا یارتر

در مسیر دین حق پربارتر

جرم و عصیان خستگی افزون کند

جان انسان را چو زندانی کند

فطرت انسان چو از سوی خداست

زین سبب رهرو به بابر مرتضاست

ابرهای جهل گر گردد ز راه

عقل مردم می دهد دل را شفا

دل چو سالم شد ببیند نور را

شعله ای از روشنای طور را

بر علی آگه شود از نقش دل

از سکوت خویش دل گردد خجل

حق مولا را چو ما بنهاده ایم

چوب شیطان را زدنیا خورده ایم

چارده قرن است شیعه یوسفیست

از برادرها به چاه بی کسیست

دست اینان خصم را باشد امان

ظلمتی بر جان پاک مردمان

هر چه دشمن خواست آن را کرده اند

هستی شیعه به یغما برده اند

از سقیفه تا به دشت کربلا

تا به زندان های مشحون از جفا

زان سپس از غیبت مولا ز دید

از مسلمانان جفا بس شیعه دید

جوی های خون ز شیعه بر زمین

گشته جاری قاتل او مسلمین

خون دل های فراون شیعه خورد

استخوانش از ستمها گشته خورد

ملک ایران سرزمین شیعه هست

با دفاع از حق ز شیطان ها برست

لیک شیطان ها ز هر سو در کمین

تا براندازند ما را از زمین

هر کسی مسحور این دیوان شود

دشمنی بر ملت ایران کند

محور حق کشور ما شد یقین

هر که بر ما شد برون از نور دین

سی سال از انقلاب ما گذشت

بین که شیطان بزرگ از رو نرفت

راه ما را سد کند هر روز و شب

تا بر افتد شیغه از رنج و تعب

مسلمین را چون سپر بر خود کند

تا که شیعه را ز این پرپر کند

حال ما هستیم و خیل دشمنان

دشمنان از رنگ ها از این و آن

گر بیفتیم از نفس دشمن براست

می زند بر مغز چپ هم فرق راست

متحد باید در این وادی که خصم

آمده قاطع برای فتح رزم

گر تفرق باشد اندر انقلاب

زخمت خوبان شود نقش بر آب

بار الها صدق و اخلاص و صفا

مرحمت فرما خواص قوم ما

زنگ و رنگ و حالت کفر و نفاق

دور گردان از مرام ما شقاق

بر خواص ما نظر کن چون عوام

تا شود آزاد دل از قید و دام

حال آزادی بده بر دل ز حق

تا شناسد راه باطل را ز حق

دست ما گیر و به راه خود ببر

پیرو رهبر نما هاجر ز شر

کن مهاجر جان ما را در جهاد

یک شهیدی با رضایت خوب و شاد

دفاع از ولایت

سپتامبر 20, 2008 در 12:03 ب.ظ. | نوشته شده در شعر اهل بیت پیامبر(ص) | بیان دیدگاه
هرچه مینوشیم نور مرتضاسـت(ع) از عنایتهای دین مصطفاست(ص)
بی علی(ع)ماشیعیان بی جان شویم در میان دشت شب حیران رویم
شیعه هرچه دارد از روی علیـست(ع) حضرت مولی به ما مهر ولیست
فاطمه(س)تا دید جانش در خطر از ولایت کرد با جان دفع شـر
جان احمد(ص)شد به قربان علی(ع) حضرت زهرا(س)سپر بهر ولـی
شد ولایـت جاودان از کـار او از جهاد و شــیوه پـیکار او
گر که کوثر با سقیفه می‌فسرد دان که دین مصطفی(ص) با آن بمرد
روح دین با حضرت زهرا(س) عجین جان دین باشد امیرالمومنین(ع)
روح و جان دین به زهرا(س) بر زمین نورباران شد به او اندام دین
بارالها رحم فرما بر قصیر بر صراطم دار دایم در مسیر

اخلاص

آگوست 17, 2008 در 5:30 ب.ظ. | نوشته شده در برای خدا | ۱ دیدگاه

مکن قاطی به رنگ حق تو چیزی         نمی ارزی پس از آن تو پشـیزی

خلــــوص آور به ایمان و به تقـوا           دلــــت را رنگ ده بـــــا نـــــور الله

زمــــانه رهـــــزن بســـــیار دارد           دل مـــارا به ناگـــــه خــوار سـازد

کمــین اندر کمـین بر بســتر راه          به غفلت بشــــکند بر رهــروان پا

توکــــل بر خدا کـن با هـــدف رو         علی(ع) را اقتدا کن زان سپس رو

به نور حــــضرت زهرا(س) مــنور           مســیر و آسمان و سینه و سر

به ذکر پنج تن بر خلق نو شـــو           درونی عطر افزا همچو گل شــو

به دنیا پشت کن اهل خـدا شو           همه را کن رها عبد خدا شـــــو

به دنیا باش همچـــون مرغ آبی        که در آب است و او را نم نیــــابی

سواری خور به دنیا موج بشکن         خودت را زیر مـــــیل او مــــــیفکن

رها کن ســــــــینه را آزاد گردان          به جز حق جملگی را روی گردان

نگردد جمع حــــــــب حق و دنیا          بشو مخلص یکی را ترک بـــــنما

———————————————

در غفلت

آگوست 17, 2008 در 8:41 ق.ظ. | نوشته شده در حدیث نفس | بیان دیدگاه
برچسب‌ها:

ماه شعبان هم رود همچون رجب

نه به روزم نور باشد نه به شب
قدر این دو را کسی داند که راست بنده ای مخلص به نور انبیاست
ما که مشغول خور و خوابیم و بس میل دنیا قلبمان را کرده خس
تا به کی غفلت ز این مه های ماه تابع شهوت اسیر نقش راه
باید از بیهودگی بیرون شویم از فروغ نور دل مشهون شویم
همچو حیوان زیستن بازندگی است گر چه جمله تحت نام زندگی است
این شود ممکن به ماه های عزیز ریب و رنگ دل در این ماه ها بریز
در رجب در ماه شعبان ماه صوم می شود خود را ز دل گرداند نو
نور حق در این سه ماه افزون شود قلب افسرده حیاتش نو شود
امتداد دل رود سوی خدا بر دل افتد بس نسیم از انبیا
یکسره گردد خزانِ جان بهار دور افتد از مسیر ننگ وعار

برای امام زمان

آگوست 17, 2008 در 8:32 ق.ظ. | نوشته شده در مولا, شعر اهل بیت پیامبر(ص) | بیان دیدگاه
برچسب‌ها: ,

من غمینم از دل بی حال خود

از دو چشم خشک و دور از یار خود
من ندیدم یار زان جا رفته بود کوچه ها از دوریش افسرده بود
گفت مولا چشم ها را تر کنید از برای هجر او ماتم کنید
تا گناه است و دو چشم ناصواب رخ کجا بنمود بر انسان گلاب
تا ز راه حق جدا افتاده دل از گناه انسان نمی گردد خجل
باید اول راه را پیمود راست تا ببینی در مسیرت مقتداست
چشم ها با پنج تن روشن شود هر حزان با نورشان گلشن شود
این که مغروقی کنی در میل نفس می شود دنیا برای جان قفس
میل دنیا نِه ، خدا را بین به دل تا جدا گردی ز مرداب و ز گل
چون جدا گردی سفر گردد شروع می شود ایمان برایت آبرو
آبروی جان تو را دریا کند پاره ای از معجز قرآن کند
بین خمینی را چگونه کار کرد دشمنان دین حق را خوار کرد
دست خالی بود لیکن با خدا جمله عالم شد برای او سلاح
در مسیر فاطمی همچون علی بنده ی حق بود بر دنیا ولی
جمله شاهان جهان خاشع بر او نام او بر هر مسلمان آبرو
نور او امروز کارستان کند حزب حق را حاکم لبنان کند
پیروی از او چو نصرالله نمود همچو ماهی در شب ما رخ نمود
دل مشئ غافل ز مولا زنده هست نسل زهرا در جهان پاینده است
تا ز آن هایی غنیمت دان بکوش امر رهبر را نما آویز گوش

روح حق

آگوست 17, 2008 در 8:14 ق.ظ. | نوشته شده در مولا | بیان دیدگاه

جان و دل را آب و جارو گر کنید

به که شهری را چراغانی کنید
عطر اخلاق علی (ع) زان جلوه گر این یکی را کار شاهان از هنر
هر چه گردد دور یار از جمع ما از گناهان است ای شیغه به پا
گر ولی را در جماران دیده اید بی شک آن جلوه به پاستور بنگرید
هر که قدر این و آن را پاسداشت دان یقین یاری ز مهدی (عج) سوی ماست
ور نه بی اینان دروغی بیش نیست ظلمتی اندر سراب نفس نیست
شیغه گردد با علی (ع) در اقتدار جلوه گر شد مرتضی (ع) در روح یار
هم جکاران روشن از او هم خمین خامنه را هست مولا نور عین
مهدی حق جلوه گر شد بر خمین خامنه را کرد روشن با حسین
گر نبینی این و آن را کافری از وجود شمس ایمان غافلی
بر لبان نام محمد(ص) بت پرست ذاکر حق در درون شیطان پرست
نفس خود را می پرستی یا بتی از می آب آمریکایی بی خودی
خود نمی دانی که نوشیدی شراب جان و دل را کرده ای زان ها کباب
موج آن نفس و دلت را حاک کرد روح حق را در درون در خاک کرد
مرده دل بوی جهنم می دهد گر چه داد دین و مولا سر دهد
بار الاها قلب ما را زنده دار رهبر اسلام را پاینده دار

چراغ ره

آگوست 17, 2008 در 7:57 ق.ظ. | نوشته شده در مولا | بیان دیدگاه
برچسب‌ها: ,

ولی فقیه بوی مولا دهد

نسیمی ز مهدی (عج) به ما زان دمد
ولاین پذیری ز نقوا بود تکبر کجا میل مولا هد
چو نفس ذغا آلت دیو شد مسلمان زز شیطان به زنجیر شد
تکبر نمودست ابلیس ، دان به درگاه الله ز کبر نهان
دلیل برون زاده ی آن بود نه آدم زخاک و وی آتش بود
هر آنکی دلیلی به عصیان شمرد ز کبر درون است قلبش بمرد
اطاعت ز مولا چراغ ره است هر آنکس ندارد یقین گمره است
خدایا مرا یار مخلص نما براه ولی فقیــــــــــــه ، باصفا

آگوست 16, 2008 در 8:25 ب.ظ. | نوشته شده در شعر اهل بیت پیامبر(ص) | بیان دیدگاه
توبه‌ای آرم به حق، آن‌هم نصوح تا کنم نفس خودم را در سبو
ماه شعبان است و شیطان در تلاش تا مسلمان هی بگوید کاش کاش
لیک من قصد خدا را کرده‌ام بار خود را زان به منزل برده‌ام
میل قطعی دلم بر بندگیست طاعت حق در مسیر زندگی است
دوست دارم اهل بیت مصطفی(ص) رشته‌ی کوثر ز زهرا(س)، مرتضی(ع)
هرچه خیرات است سپی حق براست از درخت خاندان مصطفا(ص)ست
هر درختی جز به این بر باطل است ریشه‌ی آن از دل شیطان برست
دان سه مه را تو بهار اهل دل زان ز بود خود شود دائم خجل
خشکی چشم سر و دل زان شود خیر عالم را خدا در جان دمد
گر رجب را با علی(ع) طی کرده‌ای با محمد(ص) ماه شعبان می‌روی
بر خدا مهمان شوی ماه صیام زان ز مردن می‌شوی سوی قیام
جان چو گردد پاک، مومن هم‌چو شمع می‌درخشد بر همه بی‌حب نفس
زان چراغ راه می‌گردد به رفت سهل گردد بهر او امر شگرف
دیو و شیطان‌ها همه مغلوب او جمله می‌گویند از اعجاز او
لیک او خود را به‌جز عبدی نخواند بنده‌ی حق بود و خود را کس نخواند
شد خمینی یک جهانی را حیات کرد آزاد از قیود و انقیاد
پرتو ای از او به لبنان درفتاد شد به نصرالله قیامی پر ز داد
معجزی از او سی و سه روز شد که شیاطین را دل و جان‌ها فسرد

آگوست 16, 2008 در 6:23 ب.ظ. | نوشته شده در شعر اهل بیت پیامبر(ص) | بیان دیدگاه
نخواهم جز شراب عشق، جامی مرا جز این نباشد نیک‌نامی
اگر روزی دل از افسون بمیرد هزاران رنگ از شیطان پذیرد
به تقوا زنده دارم جان خود را اسیر خویش سازم نفس خود را
مرا میل و هوس گر هجمه آرند دمارم را به یک لحظه درآرند
دو سد سازم به دل از مهر پاکان سپر سازم به دل تصویر جانان
علی(ع) و حضرت زهرا(س) و احمد(ص) حسن(ع) زا با حسین(ع) آل احمد(ص)
بدون این سپر نتوان خلاصی به ره شد مستمر بی‌جرم و عاصی
دلیل راه بی‌برهان نیاورد به شهر علم دربی را خداوند
به هر راه دگر گردی چو داخل به امر حق شوی محکوم و باطل
من این‌را خوب فهمیدم ز خوبان بدون پنج‌تن دین است زندان
خدایا قلب ما را بازگردان به نور پنج‌تن آزادگردان
به دین باشیم و جنت را مداوم محب پنج‌تن در راه قائم(عج)

مقام دنیا

آگوست 15, 2008 در 8:05 ق.ظ. | نوشته شده در شعر اهل بیت پیامبر(ص) | ۱ دیدگاه

این مقامی که تو داری کس دیگر می‌داشت            او بــــرفت و همه را بر دگــــرانی بگذاشت

تا به امروز رســـــیده به کــف تو ای دوســـت           گر که خدمت بکنی بهر خدا این نیـکوست

ور نـــه تــــو هــم بنــهی بـر کــف افراد دگــــر           چون زمان رفت شود حاصل تو خــون جگر

مقـــتـــــدا را مــنه از یاد برای دین کــــــــوش           ‌تا کند جمله خلایق به دو آید زان گـــــوش

خیر بینی و ملامـــت بشــــود پلـــــــه ی اوج        ‌   در جهادی همه ی عمر نه در دامن مـــوج

چون شوی مخلص حق جمله خلایق با توست       جان شـود پــــاک چــــو آن روز نخـــــست

میل دعا

آگوست 15, 2008 در 7:57 ق.ظ. | نوشته شده در شعر اهل بیت پیامبر(ص) | بیان دیدگاه

باز آمد در دلم میل دعــــــــــــــا              یک نسیمی هست از سوی خـدا

گر غنیمت دانم و گردم مطـــیع              میشود دل در طریق مصطفی(ص)

این هوسهای مداوم از هــــوی              تخــم افشاند به دل تا انتـــــــــــها

بی شک ار گردد دعا ذکر مدام              میروم دائم به حبّ مرتــضـــــی(ع)

باید آخر توبه ای آرم نصــــــــوح              تا کنم دل را ز شیطان ها جــــــدا

بس بود بیهودگی در زندگــــی              خواهم آخر بـنده گـردم بر خـــــــدا

در شب احیا خودم را هی زنم               تا جدا گردم ز عمـــــــر بی بهــــــا

بار الـــــها رحم فرما بر حقـــــیر              تـا نباشــــم بیش از این از تو جدا

نیایش

آگوست 15, 2008 در 7:55 ق.ظ. | نوشته شده در برای خدا | بیان دیدگاه

دست هایم را ملتمسانه به درگاه خدا بلند می کنم و با تمامی وجود از او می خواهم تا دریچه های نور را هر روز درخشان تر بر قلب غم گرفته ام باز و باز تر کند تا در ماه شعبان که متعلّق به رسول اکرم محمد مصطفی صلی الله علیه و آله است باغ دلم را برای ورود به ماهِ ضیافت خدا رمضان عزیز آماده سازم و با اشک نیمه شب چمنزار تشنه باران رحمت خدا در سینه ام را با جلوه های نور و حضور محبوب آشنا تر سازم. خدایا تومیدانی که غنچه ی امید در دلم می خشکد بی یاد تو و زندان سینه ام تنگ تر و تلخ تر از همیشه راه نفس را بر من حبس می کند. پس به من فقیر و حقیر رحمتی آور و حضورت را دربرابر چشمانٍ غبار گرفته ام مستمر ساز و نیاز مرا به خودت یاد آوری فرما تا هیچ گاه غافل از ولّی نشوم و علی(ع)را غریب و مظلوم نبینم مگر اینکه در راهش جانفدا باشم

سر‌آغاز

آگوست 15, 2008 در 7:54 ق.ظ. | نوشته شده در برای خدا | بیان دیدگاه

با نام خدا آغاز می‌کنم.او که مارا هستی‌بخشید و با بعثت پیامبران خود راه هدایت را بر‌ما هموار فرمود و عقل ما‌را پرورش داد تا چون حیوانات نباشیم و در سایه لطف و کرم او به‌ سوی انسان شدن حرکت می کنیم

ساخت یک وب‌گاه یا وب‌نوشت رایگان در WordPress.com.
Entries و دیدگاه‌ها feeds.